آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
بالاخره یاد میگیری از یک دوستت دارم ساده برای دلت یک خیال رنگارنگ نبافی...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازی نکنی می بازی...
که داستانهای عاشقانه از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود میگیرند...
که سر چهار راه با تهدید یک هوس شیرین چشمک می زند...
یاد میگیری که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی...
که باید صورت مساله ای پر ابهام باشی نه یک جواب کوتاه و ساده...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی نه بازوی بغل دستی ات را...
روزی میفهمی در انتهای
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم
تعداد صفحات : 2